آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان من و ... وقتی به هیچکس نمیتونم بگم .... اعتراف کرد به خیانتش!!!!! باید ببخشمش؟!!!باور کنم ینی؟ با اینکه میدونم هنوزم داره ادامه میده؟ نمیدونم ......... بازم مثل همیشه نمیدونم ...... گیجم............ .گنگم ........ مبهمم ........... موندم تو کار خدا ........ این چه تقدیری بود که خودم واسه خودم رقم زدم ......... دلم میخواد یکی با صدای بلند با یه تکون شدید به خودم بیارتم بگه هی!!دیوووونه پاشو داری خواب می بینی و بفهمم همش یه خواب بوده و همچین آدمی از اول تو زندگیم وجود نداشته...... اینارو دارم در شرایطی میگم که برگشته ........ خیلی گرمتر و صمیمی تر از قبل ولی فکر خیانتش و از اون مهمتر ادامه خیانتش اجازه نمیده حرفاشو باور کنم و مثل قبل باشم...... دیگه حتی گریم که می کنم دلم میسوزه حیفم میاد اشکامو پای کسی هدر بدم که طعم خیانت میده ........... نمیتونمم بکنم ........ جدا شم برم پی زندگیم ......... پی خودم ........ مثل یه معتاد بی ارادم که مات و مبهوته ........... که تا خرخره تو لجنه ولی نمیتونه درآد .......... ولی یه واقعیتی در مورد همه معتادصدق میکنه ......... همشون زمانی از ته دل اقدام به ترک می کنن که یه روزی یه جایی یه وقتی از خودشون از وجودشون از حقارتشون حالشون به هم بخوره ......... آره اون وقته که میبرن و واقعا ترک می کنن .......... منم باید به همچون مرحله ای برسم و مطمئنم اگه به همین روال پیش بره چیزی نمیمونه تا اون مرحله .... ترکش می کنم بدون تردید ..... نظرات شما عزیزان: سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:, :: 21:25 :: نويسنده : یه کوچولو
![]() ![]() |